من آن احساس دلتنگی ناگاه پس از شوقم
آدم ها هرجا که باشند همیشه دلشان تنگ میشود
دلتنگی یک رکن زندگی شده انگار
فاصله از آن فاکتور هایی است که دلتنگی می آورد
اصلا دو تا چشم یک تن صدا یک آغوش یک کلمه همه شان چیزهایی است که آدم ها دلتنگش میشوند
من همچنان می نویسم
قبلا آرشیو 93 ای هم بود ولی حالا نیست حالا بی آرشیو 93 می نویسم آرشیو یک اسم شیک و باکلاس است برای تمام چیزهاایی که یک زمان حروفشان تایپ شده اند و هرکدام حس یک لحظه بوده و خود آدم میداند گنجینه ی احساسش چقدر ارزش دارد
گنجینه ی احساس از آن رقم هاست که تکرار و دوباره ساختنش شدنی نیست
مختص یک زمان یک مکان یک نفر یک تجربه است نمی شود به راحتی دوباره گیرش آورد فقط میشود شیرینی طعمش را به یاد آورد
بیست روز گذشته ومن شیرینی یک سری لحظات را فقط میخواهم پشت سرهم ثبت کنم
که یادم بماند تیر چطور گذشت
گاهی فکر میکنم ثبت کردن تجربه ها نعمت است
نعمت است که وقتی چشمانمان را ببندیم و به یاد بیاوریم بگوییم الحمدالله
*عنوان از محمدرضا شرافت